یک بار دیگر هم مثل همیشه
به خاطر آوردم
تمام چیزهایی را که سرد و بی تفاوت از آنها گذشته بودم
دیوارهای رنگی پشت در را .
اما این بار نمی توانم فقط نظاره گر باشم
و چشم هایم را به روی همه چیز ببندم
این بار خواهم رفت
به آن سوی درها و دره ها
و به آن سوی دیوارهای رنگی زندگی ،
با انبوهی از رنگ هایی که با آنها ،
خودم را رنگ خواهم زد .
دیگر کسی مرا نخواهد شناخت
و با خیالی آسوده شروع خواهم کرد به رنگ کردن
و همه جا را رنگ خواهم کرد
حتی رنگ های پوسیده دیوارهای خیالی ام را
تا همان رنگ ها هم کهنه شدن خود را باور کنند
همچنان رنگ خواهم کرد
و سپس بازهم مثل قبل نظاره گر خواهم بود
مثل همیشه ؛ فقط نظاره گر
سپس رنگ ها مرا خواهند شناخت
و من نیز آنها را .
در میان آن همه نظاره
گاه گاهی
کلبه قلبم را خانه تکانی خواهم کرد
اگر ته مانده ای در کلبه باشد ، سهم شغال ها خواهد شد...
Mehdi Jalilpour